منم تنهای عاشق با دو تا چشم صادق که ته حرفش عاشقیه موندن با کسی که همیشگیه نه اونی که همه سهم من ازش بی وفاییه شنیدن این حرف ازش که ته داستان ما جداییه اونی رو نمی خوام که منو نخواد اونی و می خوام که حتی اگه نخواستمشم بازم منو بخواد من آنم که اگر عشق کند طلب زندگی ام بی دریغ می دهم به او تمام هستی ام گر ز دوری او آمد از چشمانم اشکی بدان نیست آن برای هیچ عشقی تک دانه اشک من برای تنهاییست برای تحمل زجرهای بی جفاییست چرا؟؟؟؟؟؟؟ چرا؟؟؟ چرا در بازگویی داستان ثباتی وجود ندارد تا گویی عشق تو را در دل دارم می گوید امگان ندارد چرا امکان ندارد؟مگر آنکه تمام هستی تمام زندگی تمام وجود تمام بودش تمام دنیایش تو بودی و تو فقط تو می تواد عاشق نباشد می شود با تو صادق نباشد؟
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
سلام از اینکه یه وب من اومدین ممنون این وب برای کسایی که دلشون از دنیا گرفته اوقات خوبی رو واستون آرزو دارم تو وبی که نوشته های من از دلم با کمک جوهر قلمم تراوش کرده
Home
|
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
<-PollName->
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 6
بازدید کل : 55239
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 68
تعداد آنلاین : 1
?????? ???? ????